رشد مفهوم

آمار مطالب

کل مطالب : 61
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 8
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 102
بازدید ماه : 147
بازدید سال : 844
بازدید کلی : 30899

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 102
بازدید ماه : 147
بازدید کل : 30899
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سیدجلال اندایش
تاریخ :
نظرات

مقدمه

نظام فرایندهای روان شناختی مربوط به کلمه در جریان تکوین تغییر می کند.آنچه در مراحل آغازین مسلط است جنبه عاطفی کلمه است.در مرحله بعدی ،بازنمایی های عینی حافظه ای،نقش اصلی را بازی می کنند.بالاخره در مرحله نهایی ،درک نظام های پیچیده وروابط کلامی –منطقی کلمه آغاز می شود.

چگونه می توان همخوانی های عینی کلمات را،مخصوصا در مورد کودکان خردسال که فرایند های ذهنی تکامل یافته ای ندارند ویا در مورد شکلهای خاصی از آسیب شناسی باز شناخت؟

پاسخ به این سوال نه تنها از لحاظ نظری بلکه از جهت عملی نیز اهمیت حیاتی دارد.چون اگر ما بتوانیم سیستم روابط متقابل هر کلمه ای را در افراد بزرگسال،در کودکان سنین مختلف و در افرادی با شکل های مختلف مرضی بازشناسیم در تشخیص مسئله رشد و یا عقب ماندگی به روشهایی عملی مجهز خواهیم بود.یعنی قادر به حل مسئله ای خواهیم شدکه شاید بنیادی ترین مسئله روان شناختی جدید در ارتباط با کارکرد به هنجار و نابهنجار باشد.روان شناسی با برخورداری از این گونه روش ها خواهد توانست مشخصات ویژه فعالیت شناختی در انسان و ارزشیابی سطح رشد ذهنی کودک را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.

روش تعریف مفهوم

ساده ترین راه برای تجزیه و تحلیل همخوانی های هر کلمه ای در هر مرحله از رشد،روش معروف تعریف مفاهیم است.منظور از آن عبارت است از مطالعه دقیق بیان کودکان در تعریف اشیا.مثلا می توان از کودک پرسید:سگ کجاست؟میز چیست؟درخت چیست؟

در برابر این قبیل سوال ها دو نوع پاسخ احتمالی وجود دارد:

پاسخ نوع اول

در پاسخ نوع اول در واقع تعریفی از کلمه داده نمی شود.بلکه،آزمودنی فقط مشخصه یا کارکردی از شی موردنظر را تشخیص می دهد و یا آن شی را در موقعیت ملموسی مطرح می سازند.(مثلا سگ از خانه محافظت می کند و یا سگ گاز می گیرد ،سگ پارس می کند.)

به آسانی می توان دریافت که پاسخ هایی از این نوع،نمی توانند تعریفی واقعی از مفاهیم به دست دهند.آنچه در  این حالت در ذهن کودک برانگیخته می شود ویژگی های مشخصی از شی و یا موقعیت های مربوط به آن است.این قبیل پاسخ ها نشان می دهند که در این آزمودنی ها جنبه مسلط با همخوانی های عینی کلمه است.یعنی وقتی کودک کلمه ای را می شنود ویژگی ملموس آن کلمه و یا موقعیت مربوط به آن در ذهن وی بیدار می شود.

پاسخ نوع دوم

پاسخ نوع دوم،تفاوتی بنیادین با اولی دارد.در پاسخ به سوال هایی از قبیل سگ چیست؟میز چیست؟یا نان چیست؟می شنویم:سگ یک حیوان است.میز جزء اثاث خانه است. و یا نان غذا است.ترکیب روان شناختی این نوع پاسخ ها به گونه ای نیست که فقط موقعیت ملموسی که آن شی مورد نظر در آن ظاهر می شود،بازآفرینی گردد.بلکه در این نوع پاسخ،هر شی به مقوله خاصی مربوط می شود و وارد نظامی از مفاهیم می گردد.

کاربرد

بنابراین می توان به وسیله این روش ساده که از مدت ها پیش در آزمایش های روان شناختی به کار گرفته می شده،نتایج بسیار مهمی به دست اورد.با استفاده از این روش می توان دریافت که کدام یک از آزمودنی ها به جای تعریف هر شی،به ذکر موقعیت های ملموس یا خصوصیت های وابسته به آن شی می پردازد و کدام یک از ازمودنی ها،آن شی مورد نظر را وارد نظامی از مقوله های انتزاعی و سلسله مراتبی می نماید.یعنی با استفاده از این روش ساده-تعریف مفاهیم به وسیله آزمودنی ها-می توان روابط (انضمامی یا کلامی –منطقی)مسلط در همخوانی های هر کلمه ای را به وضوح دریافت.

رشد مفاهیم در کودکان پیش دبستانی

مطالعات نشان داده اند که پاسخ های نوع اول بیشتر در کودکان پیش دبستانی دیده می شود.کودک پیش دبستانی در پاسخ به سگ چیست؟هرگز آن را به مقوله جانوران مربوط نمی سازد؛بلکه همیشه توضیحی ملموس از سگ به دست می دهد،خصوصیت های سگ را برمی شمارد و یا موقعیت ملموسی را که سگ در آن مطرح می شود،بازگو می کند.پس می توان گفت که در مورد این کودک،محتوای ملموس کلمه است که نقش مسلط را ایفا می کند.

رشد مفاهیم در کودکان سالهای اول دبستان

در سالهای اول دبستان(همراه با پاسخ های نوع نخست)پاسخ هایی از نوع دوم ظاهر می شود.اما هنوز تمایل شدیدی وجود دارد که موقعیت ملموس بازگو شود.(مثلا سگ گاز می گیرد یا سگ از خانه محافظت می کند.)با این همه ،این کودکان (در سال های اول دبستان)شروع می کنند به استفاده از عملکردهای متفاوت در ضابطه مندی پاسخ ها.به طوری که شی را وارد نظامی از مقوله ها می سازند.یعنی در صدد بر می آیند که تعاریف واقعی از مفاهیم به دست دهند.مثلا کودکان سال های اول دبستان در برابر این قبیل سوال ها،چنین پاسخ می دهند سگ یک حیوان است.گل سرخ یک گل است.

شایان ذکر است که اشیا روزمره(سگ ،شیر،میز و گاو)هنوز هم پاسخ های مبتنی بر موقعیت ملموس را در این کودکان برمی انگیزند.اما برعکس،مفاهیم به اصطلاح علمی،پاسخ هایی از نوع دوم پدید می آورند.مثلا اگر سوال شود آمریکا چیست؟در پاسخ می شنویم یک کشور است. و یا اگر بپرسیم شمشیر چیست؟در پاسخ می شنویم یک سلاح است. و جز اینها.واضح است که این پاسخ ها شی را به مقوله ای عام مربوط می سازند و یا آن را وارد نظامی از مفاهیم می گردانند.درست به همین دلیل است که ویگوستکی بین مفاهیم روزمره،که نظامی از همخوانی ها را بر مبنای موقعیت های ملموس برمی انگیزند از یک سوی و مفاهیم علمی که شی را به نظامی از تعاریف کلامی –منطقی مربوط می سازند از سوی دیگر،فرق می گذارد.

در کودکان بزرگتر،پاسخ نوع دوم،جنبه مسلط خود را آغاز می کند.یعنی تعریف کلمه بر اساس ارتباط آن با عناصر موجود در یک نظام ارتباطی کلامی –منطقی ارائه می شود.طبیعتا این گونه تعریف های مبتنی بر مقوله های انتزاعی در میان افرادی که تحصیلات بالاتری دارند نیز رایج است.اگر از آنها بپرسیم سگ چیست؟بسیار بعید است بگویند سگ پارس می کند یا سگ از خانه محافظت می کند.اکثریت قاطع در پاسخ می گویند:سگ یک حیوان است یا سگ یک حیوان اصلی است.

با استفاده از این روش ساده می توان درباره سطح رشد ذهنی کودک و نیز موارد مختلف آسیب شناسی اطلاعاتی کسب کرد.در کودک عقب مانده ذهنی،جنبه مسلط با تعاریف مبتنی بر موقعیت های ملموس است.در نتیجه،آگاهی در این کودکان بر پایه اموری ملموس قرار دارد و نمی تواند منعکس کننده آن نظامی از روابط کلامی –منطقی باشد که هر شی به واسطه کلمه ای در آن راه پیدا می کند.

در اسکیزوفرن ها وضع درست برعکس حالت بالا است.اگر بخواهیم تعاریفی ارائه دهند،پاسخ کاملا متفاوتی خواهیم شنید.این گروه،کلمه را وارد مقوله های مختلفی می سازند که هیچ ارتباطی با واقعیت ندارند.تعریف هارا براساس مشخصات کاملا عمومی و بی ربط اشیا ارائه می دهند.مثلا در پاسخ به سوال دفتر چیست ؟ممکن است بگویند ماده ای غیر عالی است که به طرف مرکز زمین گرایش دارد.نمی توانند برای این کلمه تعریفی براساس وجوه ملموس به دست بدهند و بنابراین ارتباط صرفا صوری آن را به طور نادرستی موردنظر قرار می دهند.

روش مقایسه و تفکیک

روش مقایسه و تفکیک عبارت است از این که نام دو شیء را به آزمودنی می گوییم و از او می خواهیم وجه اشتراک آن دو را ذکر کند.گاه به جای این که نام دو شیء را بگوییم ،خود آن ها را نشان می دهیم. این امر تغییری اصولی در روش ایجاد نمی کند.این روش بر اساس این فرض استوار است که آزمودنی از راه تشخیص خصوصیت مشترکی در دو شیء،می تواند به پاسخی درست برسدویا دو کلمه را بر اساس خصوصیت مشترکی به هم مربوط سازد.مثلا در مقایسه گاو واسب آزمودنی ممکن است بگوید آن دو حیوان اند و یا در مقایسه تختخواب و مبل پاسخ دهد هر دو اثاث خانه اندو غیره.درست به همان ترتیب ،فرض بر این است که اگر تفاوت دو چیز را از آزمودنی بپرسیم می تواند تشخیص دهد که آنها به مقوله های متفاوتی مربوط می شوند(مثلا نان ،خوراکی است؛اما چاقو یک ابزار است و از این قبیل.)

سه مقوله عمده از جفت واژه ها وجود دارد که می توان از آنها در روش مقایسه و تفکیک استفاده کرد

نوع اول

.نخستین و ساده ترین آنها این است که دو کلمه  در اختیار آزمودنی بگذاریم که به وضوح در مقوله واحدی قرار گیرند. مثلا می توان پرسید:« وجه مشترک سگ و گربه چیست؟»، «وجه مشترک شیر و ببر چیست؟»و یا «وجه مشترک دوچرخه و موتور سیکلت چیست؟»( این اشیا ویژگی های مشترکی دارندو در مقوله های واحدی می گنجند).در این صورت آزمودنی به راحتی به پاسخ های مقوله ای از نوع زیر می رسد:به ترتیب «سگ و گربه هردو حیوان اهلی اند»،شیر و ببر حیوانات وحشی اند» و «دوچرخه و موتور سیکلت وسایل نقلیه هستند.».

نوع دوم

نوع دوم جفت واژه ها پیچیده تر هستند.در این نوع دو کلمه ی کاملا مختلف به کار می رودـ دو کلمه ای که پیدا کردن وجه اشتراک بین آن دو مشکل باشد.در این حالت اشیا بیش از آن که شباهت داشته باشند، با هم تفاوت دارند. مثلا از آزمودنی خواسته می شود که مشخصات مشترک شیر و سگ،کلاغ و ماهی، مداد و ماشین تحریر را باز شناسد.این اشیا از جهات انضامی کاملا با هم تفاوت دارند.این است که آزمودنی باید به نحوی بکوشد که مشخصات آنها را انتزاع کندو به یک مقوله مشترک مربوط سازد.مثلا آزمودنی ممکن است بگوید که شیر و سگ هردو حیوانند و کلاغ و ماهی موجودات زنده اند.

نوع سوم

گونه سوم این آزمایش،پیچیده تر از دو نوع قبلی است.ما آن را «مقایسه و تفکیک در وضع تعارضی» می نامیم.در این حالت یک جفت شیء در اختیار آزمودنی قرار می گیرد که وجه مشترکی با هم دیگر ندارندو بیشتر بر اساس وجود آنها در موقعیت های عملی است که می توان آنها را به هم مربوط ساخت ونه بر اساس تعلق آنها به یک مقوله ی انتزاعی واحد. مثلا اگر از آزمودنی بپرسیم که وجه مشترک « اسب سوار» و« اسب» چیست؟ پاسخ طبیعی این خواهد بود که «اسب سوار بر اسب سوار میشود.» در این پاسخ کلمات به مقوله ی واحدی مربوط نمی شوند؛بلکه موقعیت ملموسی را بازگو میکنند. درچنین مواردی ، بسیار دشوار است که فرد را از این تصویر ملموس وارهانید و گفت اسب سوار و اسب هردو موجودات زنده اند.

بنابراین در روش مقایسه و تفکیک، آزمون هایی با پیچیدگی های مختلف به کار گرفته می شوند. پیچیدگی مسئله مربوط می شود به میزان دشواری در کنارگذاشتن مشخصات متفاوت و با چشم پوشی از هم پوشی ملموس آن مشخصات.آزمودنی باید این روابط را باز داری کند وسعی نماید که اشیای مورد نظر را در مقوله ای انتزاعی بگنجاند.

وقتی این آزمون ساده را به کار می گیریم چه نوع پاسخ هایی از آزمودنی انتظار داریم؟

پاسخ اول

یک نوع پاسخ بر اساس تشخیص  خصوصیات مشترک هردو شیء ویا اشاره به ارتباط آن شیء در موقعیتی ملموس قرار دارد. مثلا در پاسخ به سؤال «وجه مشترک سگ و گربه چیست؟»ممکن است آزمودنی به دندان های تیز ، دم دراز و خصوصیت هایی از این قبیل اشاره کند ویا در پاسخ به سؤال «وجه مشترک ماشین و گاری چیست؟» ممکن است گفته شود که می توان سوارشان شد و یا هردو چرخ دارند.

در نقطه ی مقابل این پاسخ انضمامی، پاسخی نیز وجود دارد که اشیاء را در موقعیت عملی ملموسی قرار می دهد. مثلا ممکن است گفته شود وجه مشترک بین سگ و گربه این است که گربه می تواند به روی سگ پنجه بکشد و یا سگ می تواند گربه را گاز بگیرد. در این حال منظور از کلمه ی « مشترک»،مربوط ساختن دو کلمه به یک مقوله ی انتزاعی نیست، بلکه کنش متقابل ملموس و احتمالی بین آن دو مورد نظر است. کاملا طبیعی است که وقتی تفاوت بین دو شیء بیش از شباهتشان باشد، آزمودنی بیشتر درصدد بازشناسی خصوصیات متمایزسازنده ی آنها خواهد بودتا خصوصیات مشترکشان. مثلا می گوید:« سگ پارس می کند ولی گربه میومیو می کند.» و یا « گاری با اسب حرکت می کند در حالی که اتومبیل خودش حرکت می کند.»

پاسخ دوم

پاسخ نوع دوم اساسا متفاوت است.آزمودنی خود را از قید و بند عناصر مشترک و ملموس دو شیء رها می کند.و آنها را به مقوله انتزاعی واحدی مربوط می کند. برای این کار لازم می آید که خصوصیات مشترک جدا شوندواشیا در مقوله ی انتزاعی واحدی قرار گیرند.در این حالت باز آفرینی ملموس شیء جنبه ی مسلطی ندارد،بلکه پردازش کلامی-منطقی است که اهمیت پیدا میکند.

چه نوع یافته های مشخصی می توان با استفاده از این روش به دست آورد؟

روان شناسان خاطر نشان ساخته اند که در سنین پیش از دبستان و سالهای نخستین دبستان عملکرد های ملموس ،مسلط است. در این ارتباط باید به یک مسئله ی متناقضی (تناقض نمایی) اشاره کرد.اهمیت این مسئله که  سالها مورد توجه بسیاری قرار گرفته بودبتازگی ها درک شده است. تناقض نما این جاست که وقتی از کودکان پیش ازسن دبستان و یا سال های اول دبستان پرسیده می شود که وجه مشترک سگ و گربه  یا دوچرخه و موتور سیکلت چیست،معمولا تفاوت آنها را خاطر نشان می سازند تا شباهتشان را. روان شناسان از مدت ها قبل دریافته بودند که تفکیک ، زود تر از تعمیم ظهور می کند،امانتوانسته بودند این امر را تبیین کنند،تبیین درست این که تفکیک با تفکر مبتنی بر امور ملموس مشخص می شود(«سگ دندانهای تیزی دارد،گربه پنجه های تیزی دارد.»«گربه از درخت بالا می رود،اما سگ نمی تواند») اما فرآیند تشخیص خصوصیتهای مشترک ،براساس تفکر انضمامی صورت نمی گیرد؛بلکه شیء را در مقوله ای انتزاعی قرار می دهد(سگ و گربه هردو حیوانند.دوچرخه و ماشین هردو وسایل نقلیه اندو غیره)تسلط تفکیک در مراحل اولیه تکوین فردی،بیانگر این واقعیت است که پردازش این مسئله برپایه ی توصیف ملموس قرار دارد.

گذار از تفکیک به تعمیم ،منعکس کننده ی گذار از جداسازی عناصر مبتنی بر بازنمایی انضامی به تعمیم انتزاعی و کلامی- منطقی است.از آنجا که در کودکان پیش از دبستان تفکیک بر تعمیم غلبه دارد، مسایل نوع دوم و سوم (که در آنها شباهت مستقیم و آشکاری بین دو شیء وجود ندارد)از نظر آنهامخصوصا دشوار است. حتی در بسیاری از موارد، مقایسه ملموس اشیا و یا قرار دادن هر دو شیء در موقعیت عملی مشخص باعث می شود تا وقفه ای در تعمیم به وجود آید. از این رو وقتی از کودک سالهای اول دبستان سؤال می شود«وجه مشترک گنجشک و مگس در چیست؟» در پاسخ می گوید گنجشک می تواند مگس را بخورد ویا در پاسخ «وجه مشترک سگ و گاو چیست؟» می گوید سگ میتواند گاو را گاز بگیرد. یعنی هنوز تعمیم در اکثر موارد از ظرفیت او بیرون است. کودکان سالهای آخر دبستان معمولا تاکید بیشتری بر انتزاع می کنندودر نتیجه قادرنداز عهده ی پیچیده ترین مسایل تعارضی که برای حل آنها باید از تفاوتهای ملموس آشکار در دو شیء و یا قرار گرفتن آنها در موقعیت عملی واحدی درگذرند،برآیند.(مثلا در مورد «وجه شباهت اسب سوار و اسب چیست؟»). این پیشرفت ،حاصل این واقعیت است که در سالهای آخر دبستان کودک می تواند خود را از قید و بند عوامل ملموس،رهایی بخشد(البته با کمی زحمت).

اهمیت موضوع

اهمیت این آزمون ساده در تشخیص عقب ماندگی ذهنی کاملا معلوم است.یک فرد عقب مانده ی ذهنی قادر نیست برای حل مسئله خصوصیت مشترک را انتزاع کندو آن را در سلسله مراتبی از مقوله ها بگنجاند. او به جای آنکه پاسخی مبتنی بر تجرید و تعمیم دهد،یا به ذکر تفاوتها می پردازد و یا اشیا را در موقعیت عملی قرار دهد.

اما در مورد بیمار اسکیزوفرنیک وضع درست بر عکس آن است.هیچ توجهی به هم وقوعی ملموس به عمل نمی آید .بلکه تعمیمی براساس خصوصیت های غیر مهم صورت می پذیرد.مثلا اسکیزوفرنیک در پاسخ به این سؤال که وجه مشترک چتر و تفنگ چیست،ممکن است بگوید که هردو تحت تاثیر نیروی ثقلی قرار دارند که آنها رابه طرف مرکز کره ی زمین می کشاند ودر پاسخ به این که شباهت انسان و پرنده در چیست می گوید هردو تحت تاثیرقانون عمومی نیروی ثقل قرار دارند.یعنی فرد اسکیزوفرنیک عملکرد تعمیم را برپایه خصوصیتی انجام می دهد که دارای هیچ گونه اهمیت عملی نیست و در نتیجه استدلال او به طور کامل از تجربه ی ملموس دور می شود.

 

 



تعداد بازدید از این مطلب: 955
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست

در هر نفسی دو نعمت موجود است هر نفسي كه فرو ميرود ممد است و چون بر می‌آید مفرح ذات پس خدای را شکر کن، موقع دم و خدای را شکر کن به هنگام بازدم


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود